صدای سبز دموکراسی در ایران

اخبار و گزارش های ایران

۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

چرا یك كارشناس افغانی توانست حیثیت شبكه بین المللی ایران را ببرد؟



اقدام بی سابقه دعوت از یك كارشناس افغانی غیر همراه در شبكه خبر، باعث شد این شبكه كه با هدف تاثیرگذاری بر افكار عمومی در گستره بین المللی راه اندازی شده و سال ها از فعالیت آن می گذرد با چالش مواجه شود و بعد از بار كردن بدون پاسخ چند اتهام به جمهوری اسلامی، نهایتا با قطع ارتباط با فرد مذكور، به حیثیت صداوسیما ضربه وارد شود.
به گزارش خبرنگار «آینده»، روز سه شنبه در گفتگوی زنده شبكه خبر با فضل الرحمن اوریا، روزنامه نگار افغانی با موضوع «مخالفت با توافقنامه امنیتی آمریكا و افغانستان»، وی در پاسخ به سوال مجری برنامه درباره اثرگذاری ایران در منطقه نیز گفت كه در حال حاضر ایران تنها كشور دنیا است كه در انزوای كامل به سر می برد و با هیچ یك از همسایگان خود رابطه دوستانه ندارد!


وی همچنین در بخش دیگری در پاسخ به این سوال كه دلیل ناكامی قدرت های غربی و ناتو برای ایجاد امنیت در افغانستان چه بوده است، عامل اصلی این وضعیت را مداخله كشورهای همسایه ما از جمله ایران و پاكستان و موجودیت مدیریت ضعیف افغانستان دانست.
این كه یك روزنامه نگار افغانی چنین عقایدی داشته باشد، البته چیز عجیبی نیست، اما مشكل این است كه به دلیل عادت مجریان این شبكه به «در چارچوب حرف زدن» كلیه كارشناسان مدعو، علاوه بر این كه در بسیاری موضوعات فضای تضارب آرا در این شبكه به وجود نمی آید و طبعا از اثربخشی این شبكه می كاهد، مجری هم عادت و توان جمع كردن یك حرف مخالف را نداشته باشد و بعد از بیان یك جمله نه چندان حرفه ای ناگهان برنامه قطع می شود!
البته انتخاب عنوان این گفتگو(مخالفت با توافقنامه امنیتی آمریكا و افغانستان) هم به راحتی میزان حرفه ای و اثرگذار بودن این نوع گفتگوها را نشان می دهد و در واقع به جای آن كه در قالب یك برنامه بیطرفانه، تحلیل مورد نظر شبكه به خورد مخاطب داده شود، با یك تیتر جهت دار اتفاقا یك تحلیل «آن طرفانه»! به بینندگان داده می شود كه در واقع ازنظر رسانه ای بدتر از این شیوه امكان ندارد.
در این حال علی محمد حسام فر، كارشناس رسانه در این زمینه نوشت: این روزها ویدیویی در سایت های اینترنتی پخش شده است كه در واقع ضربه ای به حیثیت حرفه ای و اخلاقی رسانه ی ملی است.
مجری برنامه چون همیشه عادت داشته كارشناسان مطابق میل برنامه سازان حرف بزنند، شوكه شده است و در جواب كارشناس برنامه كه ایران را همراه پاكستان از كشورهایی می خواند كه در افغانستان ناامنی ایجاد میكنند، می گوید: "البته این نظر شخصی شماست، البته درباره ی پاكستان درست می فرمایید، ولی درباره ی ایران من با شما هم نظر نیستم." و تهیه كننده یا ناظران پخش هم با قطع ارتباط، كاری می كنند كه اصلا در شان یك شبكه ی خبری بین المللی نیست.
متاسفانه مجری تسلط كافی به موضوع بحث و تاریخچه ی آن ندارد. پس نمی تواند با طرح سوالی از پاسخ غیر مترقبه ی كارشناس افغان، شروعی برای یك بحث چالشی و البته محترمانه بسازد.
مجری در پاسخ به كارشناس می گوید: "البته این نظر شخصی شماست"! مگر كارشناس قرار است نظر شخصی كس دیگری را بدهد؟



به طور خلاصه درباره ی ویدیوی پخش شده این موارد را می شود ذكر كرد:
یک: در انتخاب كارشناس برای برنامه ای كه احتمالا فقط یك كارشناس داشته، دقت كافی نشده است. چرا كه او بسیار قطبی فكر میكند و حضور چنین كارشناسانی حتما باید با حضور فرد دیگری از قطب مقابل باشد تا برنامه ی خوبی ارایه شود.
دو: مجری برنامه برخورد بسیار دستپاچه ای با "یك اتفاق پیش بینی نشده" دارد. تسلط نداشتن بر موضوع و تاریخچه ی آن میتواند از دلایل این دستپاچگی باشد، اما مهمتر از آن، عادت نداشتن مجریان به بحث های چالشی است. آن ها حتا در عالم خیال هم برنامه هایی كه چالشی درباره ی سیاست خارجی باشد را تصور نمی كنند و برای آن تربیت نشده اند. از آن بدتر گویا مجری این برنامه، برنامه های مشابه در شبكه های بین المللی را دنبال نمی كند تا آمادگیِ لازم را داشته باشد.شایسته است مجریان دایم این برنامه ها را رصد و خود را جای دیگر مجریان بگذارند و از خود این سوال را بپرسند كه اگر من جای او بودم چه می كردم و چه می گفتم.
و چه بهتر كه صدا وسیما آرام آرام به سمت برنامه های چالشی با قابلیت ارایه ی پیام به شیوه ی نرم، و احترامی هر چند حداقلی به تضارب آرا پیش برود، تا وقوع چنین حوادثی برای دست اندكاران این قدر شوك آور نباشد. (البته چنین روشی در عین حال تنها روش مقبول برای جذب مخاطب و ارایه ی برنامه های حرفه ای هم هست، ولی فعلا بحث ما كمك به دست اندركاران برنامه ها برای شوكّه نشدن است!)
سه:  قطع كردن برنامه تصمیم اشتباهی بود.مگر كارشناس افغان، بیشتر از آن چه گفت چه می خواست بگوید؟ بیشتر از این كه با بی انصافی محبت های دولت و ملت ایران به همسایه ی شرقی را نادیده بگیرد، و ایران را با بدبینی بسیار منزوی ترین كشور دنیا بداند، چه چیزی برای گفتن داشت؟ بهتر بود با یكی دوسوال دیگر، یا نهایتا بدون آن، از او خداحافظی می شد.در واقع اقدام تهیه كنندگان یا پخش شبكه ی خبر در قطع ارتباط با میهمان برنامه، نه تنها یك اقدام غیر حرفه ای، كه حركتی غیر اخلاقی از منظر مخاطبان فارسی زبان است.

قارون ها در جمهوری اسلامی ایران!


آن چه می خوانید، مصداق آن را درافغانستان امروز به خوبی شاهد هستید.


 
سیدامیر سیاح در سایت الف نوشت:
سرنوشت وحشتناك قارون، یكی از عبرت‌آموزترین حكایات اقتصادی ـ اجتماعی قرآن است. ثروت قارون هرچند افسانه‌ای می‌نماید اما به نص صریح قرآن، ثروت قارون، افسانه نبوده است. آیه 76 سوره قصص در توصیف ثروت قارون تصریح دارد گنج های قارون چنان عظیم بود كه... : «مردان قوی كلیدهای گنج‌های قارون را به سختی حمل می‌كرده‌اند»
قارون با وجود این همه ثروت، در دنیا به سختی عذاب و به فرمان خدا با همه گنج‌ها و دارایی‌هایش توسط زمین بلعیده شد. اما آنچه باعث این عذاب وحشتناك شد، ثروت زیاد قارون نبود. در بینش دینی ما، داشتن ثروت به خودی خود بد نیست و حتی می‌تواند باعث سعادت دنیا و آخرت شود. آیه 77 سوره قصص تصریح دارد كه به خود قارون گفته شد: «به واسطه آنچه خدا به تو داده بكوش تا سعادت آخرت را كسب كنی و بهره‌ات از دنیا را هم فراموش نكن و نیكی كن همانطور كه خدا به تو نیكی كرده است»
عذاب وحشتناك قارون حتی به دلیل منشاء تحصیل ثروت‌اش نبوده است. به گفته مفسران، قارون در عهد حكومت حضرت موسی(علیه السلام) می‌زیست و پسر عمومی پیامبر خدا بود؛ اما ثروت‌اش را از حساب نزدیكی با حضرت موسی (علیه السلام) بدست نیاورده بود بلكه به ادعای خودش كه در قران هم تصریح شده، با تدبیر و ذكاوت اش كسب كرده بود.
بنابراین عذاب قارون نه به دلیل كثرت ثروتش بوده و نه این ثروت عظیم از راه كج بدست آمده بوده، پس چرا قارون آنطور عذاب شد؟ آیه 79 سوره قصص دلیل عذاب شدید و خاص قارون را شرح داده است:
«...آنگاه قارون با زینت و تجمل بسیار بر قومش وارد شد و تجملات خود را به رخ آن ها كشید به طوری كه مردم دنیا طلب، آه حسرت كشیدند و گفتند این قارون چه لذت زیادی می برد، ای‌كاش از ثروت او به ما هم عطا می شد»
به گفته مفسران، آنچه باعث عذاب وحشتناك قارون شد، راه انداختن مانور تجمل ( تفاخر به چشم مردمان) و مالاً دوركردن مردم از یاد خدا و ایجاد حسرت مال دنیا در دل عموم بود.
این مفاهیم در ادبیات اقتصادی به كمك اصطلاح «فقراحساسی»(Psychological Poverty)  توضیح داده می‌شود. منظور از فقر احساسی، حالتی است كه برخی اشخاص از مقایسه بهرمندی‌های مادی خود با اطرافیان ثروتمندترشان بدست می‌آورند. فقر احساسی الزاماً به فقرای واقعی دست نمی‌دهد، چه بسا یك فرد نسبتاً ثروتمند در مقایسه سطح زندگی خود با اطرافیان بسیار ثروتمند‌تر، دچار فقر احساسی شود و چه بسا یك فرد واقعا فقیر، خود را از مال دنیا بی‌نیاز بداند و مانور تجمل افراد ثروتمند نظرش را نگیرد.
در جامعه‌ای كه ارزش های صرفاً مادی برای مردم مهم باشد...، در جامعه‌ای كه فایده پرستی و یك شبه پولدارشدن باب باشد... و درجامعه‌ای كه مسیر ترقی و ارتقا و شایسته‌سالاری شفاف نباشد... و بالاخره در جامعه‌ای كه مانور تجمل و فخرفروشی ثروتمندان متعارف باشد...، فقر احساسی هم بیشتر و بیشتر خواهد بود و آثارش را با شدت بیشتری بجا خواهد گذاشت.
می‌توان حدس زد جامعه امروز ایران از آثار وجود گسترده فقر احساسی به شدت رنج می برد. گزارش‌های نیروی انتظامی نشان می‌دهد اكثر زنان خودفروش، برای تامین نیازهای مادی به فحشا كشیده شده‌اند. شاید بسیاری از آن ها از نظر استانداردهای رفاهی، فقیر نبوده‌اند اما خود را با دختران ثروتمند همسایه و همكلاسی و فامیل و بدتر از همه، دختران سریال‌ها و آگهی‌های بازرگانی تلویزیون مقایسه و «احساس فقر» كرده و خواسته‌اند به هر قیمت كه شده خود را از شر فقر، نجات دهند.
وقتی داشتن خانه بزرگ‌تر، لباس و ماشین و موبایل گرانتر، ارزش می شود و مانور تجمل و فخرفروشی ثروتمندان رایج می گردد، می‌توان انتظار داشت زمینه انواع انحرافات اجتماعی و جرایم هم بالا رود.جوان ایرانی وقتی در تبلیغات تلویزیونی دایم می‌بیند جوان هم سن و سال او همسر زیبا، خانه رویایی، ماشین آخرین مدل دارد و تنها دغدغه‌اش، صف بانك برای پرداخت قبض‌هایش است!، طبیعی است احساس می‌كند جامعه حق او را نپرداخته و دایم احساس حسرت، حرمان، تبعیض می‌كند. چنین جوانی اگر زمینه دینی و اعتقادی قوی نداشته باشد مستعد انواع انحرافات و جرایم خواهد بود چرا كه تصور می‌كند جامعه حق‌اش را خورده و او حق دارد تلافی كند. تصور می كند مثلا حق دارد قانون را رعایت نكند، حق دارد اگر توانست بی اجازه از اموال عمومی و حتی خصوصی بردارد، بردارد و حتی اگر توانست، مانع لذت ثروتمندان شود چراكه او هم حق داشته از زندگی لذت ببرد اما حقش ضایع شده است...
شاید به دلیل همین آثار ناهنجار و خانمان برانداز «فخرفروشی ثروتمندان» بوده است كه خداوند آن عذاب وحشتناك را نصیب قارون كرد. چرا كه قارون با رفتار خود، حسرت نداشتن ثروت و رفاه را در جامعه می‌پراكند.یادآوری می شود اسلام با كسب ثروت مخالف نیست، اتفاقاً، كار و تلاش برای معاش را حتی تقدیس هم می‌كند و كسب روزی حلال را معادل جهاد در راه خدا می‌داند اما اسلام با جمع آوری و تكاثر و روی هم انباشتن ثروت و بدتر از همه، فخر فروشی و راه انداخت مانور تجمل مخالف است.
امروز و در جمهوری اسلامی، بسیاری از ثروتمندان، به ویژه طبقه نوكیسه و تازه به دوران رسیده بدون قید و بند مانور فخرفروشی به راه انداخته‌اند.
بازار كه روز به روز كالاهای مناسبتری برای تفاخر نوكیسه‌ها و ایجاد حسرت برای بقیه مردم عرضه می‌كند، صدا وسیمای بی خیال و منگ ما هم در خدمت تبلیغ برای نوكیسه‌ها و ترویج فقر احساسی است...
پس چه كسی باید رفتار شبه قارون‌ها و خرده قارون‌ها را در جامعه ما مهاركند؟

احتمال افشای بیشترشبکه های ایران درکابل



اشاره:
فعالیت شبکه های استخباراتی ایران هم اکنون درکابل ودرولایات تقریباً علنی شده اند و با نام های مختلف کارمی کنند. درین زمینه گام به گام اسناد وشواهد وجود دارد. مأموران اطلاعاتی تحت نام افغان ها با استفاده از مدارک افغانی پیوسته وارد کشور می شوند وهم اکنون سرگرم سازماندهی حملات بیشتر برضد نیروهای ناتو و امریکا اند.
افشاگری فضل الرحمن اوریا یک آغاز است. همان طوری که انتشارکتاب من« ردپای فرعون» شروع یک فریاد برضد طاغوت «کافرپرور» رژیم آخوندی ایران بود. تازه ترین گفت وگوی آقای اوریا را مطالعه فرمائید.

فضل الرحمن اوریا: از ایران به نهاد های بین المللی شکایت می کنم.

فضل الرحمن اوریا، به دویچه وله گفت: « قرار بود ۲۰ دقیقه صحبت ‌کنم که فقط ۲ دقیقه و ۱۶ ثانیه از آن پخش شد. ۱۷دقیقه و چند ثانیه دیگر به من بده‌کارند. اگر شبکه‌ی خبر بقیه صحبت من را پخش نکند، مجبور هستم به خاطر اعاده‌ی حیثیت خود به نهادهای بین‌المللی ازجمله سازمان ملل متحد مراجعه و شکایت کنم.»


فضل الرحمن اوریا در مصاحبه با خبرنگار شبکه خبر

دویچه وله: داستان مصاحبه با شبکه خبر جمهوری اسلامی ایران چه بود؟ چه طور شد که برای این گفت‌و‌گو از شما دعوت کرده بودند؟

فضل الرحمن اوریا: روز دوشنبه گذشته، شبکه‌ی خبری دولت ایران برای یک برنامه ۲۰ دقیقه‌ای زنده، پیرامون اوضاع افغانستان و منطقه از من دعوت کردند تا صحبتی داشته باشیم و مسائل را تحلیل کنیم.
من به خاطر این‌که مردم ایران را دوست دارم و دوست داشته‌ام، این دعوت را پذیرفتم. دولت ایران را دوست ندارم. تقریبا نیم ساعت پیش از مصاحبه به دفتر مراجعه کردم و با آن‌‌ها صحبت کردم. اکثریت مطلق‌ کسانی که در این دفتر حضور داشتند من را می‌شناختند.
با طرز تفکر و بینش من و این که من یک ژورنالیست مستقل هستم و این که هرچه باشد، آن را منعکس می‌سازم آشنا بودند. من آن‌جا دید‌ه‌ام که آ‌ن‌ها به برخی از ژورنالیست‌ها پول می‌دهد، تا مطابق میل‌شان مسائل را تحلیل‌ کنند. 
بالاخره ساعت ۱۱ مصاحبه شروع شد. قرار بود نخست پیرامون افغانستان و سپس عربستان و بعد تاجیکستان و بعد سایر مسائل منطقه صحبت کنیم. اما بعد از دو دقیقه و بیست و شش ثانیه بر خلاف معیارهای ژورنالیستی و خلاف اصول و اخلاق بین‌المللی ژورنالیسم، مصاحبه‌ی من را قطع کردند.
آیا قبل از شروع برنامه با شما هماهنگ شده بود که درباره‌ی چه موضوعی قرار است صحبت کنید؟

بله، هماهنگ کرده بودند. روز دوشنبه تقریبا ساعت ۸ با من هماهنگ کردند که پیرامون افغانستان و منطقه صحبت می‌کنیم. من قبول کردم. اما زمانی که آن‌‌ها بعد از ۲ دقیقه و ۲۶ ثانیه، صحبت من را قطع کردند، خیلی متأسف شدم.
احساس کردم چرا باید دولت ایران حقوق من را پایمال کند. به حیثیت من تجاوز کردند. آن‌ها من را دعوت کردند و مواضع من هم معلوم بود، من را می‌شناختند. من در ژورنالیسم افغانستان تقریبا یک چهر‌ه‌ی شناخته شده هستم.
به همین علت، خواهان اعاده‌ی حقوق و اعاده‌ی حیثیت خود از شبکه‌ی خبر هستم. به این معنا که به من ۲۰ دقیقه وقت داده بودند. من ۲ دقیقه و ۲۶ ثانیه صحبت کردم. ۱۷دقیقه و چند ثانیه دیگرهم باید به من وقت می‌دادند تا من صحبت کنم و برخلاف وعده‌ی خود عمل نکنند.
اگر شبکه‌ی خبر چنین نکند من مجبور هستم به خاطر اعاده‌ی حیثیت خود به نهادهای بین‌المللی ازجمله سازمان ملل متحد مراجعه کنم. هیچ رسانه‌ای حق ندارد خلاف معیارهای ژورنالیستی و خلاف اخلاق بین‌المللی ژورنالیسم عمل کند که البته آن‌ها چنین کردند.
بعد از این که مجری شبکه‌ی خبر صحبت‌های شما را قطع کرد، آیا صحبتی با برنامه‌سازان داشتید؟ برنامه‌سازان چه توضیحی برای قطع صحبت‌های شما دادند؟

بله با برنامه‌سازان صحبت‌هایی داشتم. یک عده از کسانی که در دفتر آن‌ها کار می‌کردند خوشحال بودند. اما عده‌ی دیگر کمی غمگین به نظر می‌رسیدند و برای ما توضیحات ندادند و گفتند ما نمی‌فهمیم چرا قطع شد و علت چیست. 
آن‌ها توضیحی برای ما ندادند و خود را به کوچه علی چپ زدند. به خاطر این که آن‌ها نمی‌توانستند توضیحی بدهند. من امروز در یک سایت اینترنتی که مربوط به نظام آخوندی ایران است، خواندم همان کسانی که برای من زمینه‌ی چنین مصاحبه‌ای را مساعد ساخته بودند، آن‌ها را پیگیری و تعقیب کرده‌اند. 
من فکر می‌کنم این بزرگترین جرم است که دولت ایران حتی در درون افغانستان بخواهد ژورنالیست‌ها را پیگیری کند و تحت تعقیب و بازپرسی قرار دهد.
شما درباره‌ی نقش کشورهای منطقه در امنیت افغانستان صحبت می‌کردید که سانسور شدید. نقش کشورهای منطقه در امنیت افغانستان چیست؟ 

در منطقه‌ی ما کشورهایی با منافع متضاد وجود دارند. به‌خصوص ایران و پاکستان. دولت‌های این دو کشور بیشتر از کشورهای دیگر با مردم افغانستان دشمن بودند. ما مردم افغانستان مردم ایران و پاکستان را قلبا دوست داریم. 
در سی سال گذشته دولت‌های این‌ دو کشور با تمام قدرت علیه مردم ما عمل کردند و عمل می‌کنند. ازجمله دولت ایران یک تهاجم گسترده‌ی فرهنگی‌، سیاسی، استخباراتی و نظامی را در طول ده سال گذشته علیه مردم مظلوم ما به راه انداخته است.
دولت ایران آرزو دارد فرهنگ، سنت و افتخارات ما را منهدم سازد. هستی‌ مادی و معنوی ما را معدوم کند. روشنفکران، تحصیل‌کردگان و شخصیت‌های علمی و فرهنگی ما را یکی پس از دیگری ترور می‌کند و مسئولیت آن را به دوش طالبان می‌اندازد.
در حالی که طالبان چنین کاری نکرده و اصلا خبر ندارد. دولت ایران شب‌خانه‌ها، کلینک‌ها و مکاتب ما را منهدم می‌کند و به حریق می‌کشاند و بعد هم می‌گوید این کار را طالبان کرده‌‌ است. تنها در شهر قندهار در حدود ششصد نفر سران اقوام را آن‌ها ترور کرده‌اند. 
به روی ژورنالیست‌ها تیزاب می‌پاشند، آن‌ها فکر می‌کنند که هرگاه هستی ‌مادی و معنوی و فرهنگ افغانستان را منهدم و منقرض کنند، می‌توانند همان انقلابی را که به اصطلاح آن‌‌ها انقلاب اسلامی‌ست به افغانستان صادر و به افغان‌ها تحمیل کنند. 
من فکر می‌کنم برای کسانی که در تهران و ایران حکومت می‌کنند این یک خواب و خیال است. عملکرد حکام تهران برای ما افغان‌ها قابل قبول و قابل تحمل نیست.
شما برای این گفته‌ها، یعنی دخالت ایران در ایجاد بی‌ثباتی در افغانستان طی ده سال گذشته چه مدارکی دارید؟ بر چه اساسی این ادعا را مطرح می‌کنید؟

من یک افغان هستم و در جامعه افغانی زندگی می‌کنم. یک ژورنالیست کاملا آزاد و مستقل هستم. من تمام مداخلات ایران را در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، نظامی، استخباراتی با گوشت و پوست خود لمس می‌‌کنم و هر روز با چشمان خود می‌بینم.

 
علاوه براین مثال‌های عمده‌ی دیگری هم برای شما می‌زنم. به‌عنوان مثال در سال ۹۱ که شوروی شکست خورد و از افغانستان بیرون رفت، پلان پنج فقره‌ی سازمان ملل متحد باید در افغانستان عملی می‌شد. 
ایران در تبانی با روسیه و پاکستان در تاریخ ۱۲ ماه نوامبر با یکی از رهبرهای مجاهدین که به نمایندگی ایران آقای نجفی تشریف داشت و به نمایندگی پاکستان، یک معاهده امضا می‌کنند و بر بنیاد این معاهده جنگ آزادیبخش مردم افغانستان که باید به ثمر می‌رسید، با شکست مواجه می‌شود.
مردم محصول‌ جهاد افغانستان را نگرفتند و در نتیجه چهارسال و چهارماه و شانزده روز در افغانستان، کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، جنگ و نبرد درگرفت. هزاران هموطن ما کشته شدند و در پشت این سناریو ایران قرار داشت. پشت عده‌ای زیادی از گروه‌ها و سازمان‌ها ایران قرار داشت، پول می‌داد و سلاح و مهمات می‌داد و به گروه‌ها را جنگ تشویق می‌کرد.
در ماه‌ها و سال‌های قبل بارها مقامات محلی و پلیس محلی افغانستان از کشف مهمات ساخت ایران در افغانستان خبر دادند. ولی به نظر می‌رسد که هربار مقامات دولتی افغانستان محتاطانه با این قضیه برخورد می‌کنند و حاضر نیستند روی این مورد تاکید کنند. علت این احتیاط چیست؟
مشکل همین جاست. یک مثلث نامقدسی وجود دارد. همین ضعف مدیریت در کابل یک ضلع این ائتلاف نامقدساست که دیگر اضلاع آن تهران و اسلام‌آباد است. این هر سه، دست به دست هم داده‌اند و دموکراسی را در سه کشور خفه ساخته‌اند و در برابر هر نوع خشونت سکوت می‌کند. 
در مجامع جهانی مداخلات ایران هر روز افشا و آشکارتر می‌شود. مسئولان دولتی ما خاموشی اختیار می‌کنند که این ناشی از موجودیت گسترده‌ی فساد در دستگاه دولتی و ضعف مدیریت است. 
از طرفی ایران به طور گسترده سلاح و مهمات وارد افغانستان می‌کند و در ایران کمپ‌های تربیت تروریست وجود دارد. در آنجا حتی افراد و اشخاص به خاطر انجام عملیات انتحاری تربیت می‌شوند و بعد به افغانستان فرستاده می‌شوند. 
شما اگر در ایران زندگی می کردید و این چنین سیاست های خارجی ایران را زیر سئوال می بردید، احتمالا چند دقیقه بعد از مصاحبه با شما برخورد می کردند. در برخی خبرگزاری‌های ایران هم شما را تهدید کرده‌اند. آیا این تهدیدها را جدی می‌گیرید؟ 
نه من جدی نمی‌گیرم. من از هیچ تهدیدی هراس ندارم. من دوست دارم و وظیفه خود می‌دانم که واقعیت را انعکاس دهم. آن‌ها معمولا شخصیت‌های فرهنگی و کسانی که بر ضد استبداد حاکم بر تهران گام برمی‌دارند یا لب می‌گشایند را تهدید می‌کنند. من از این اعمال حکام تهران هراسی ندارم و از دیدگاه من نظام آخوندی تهران بی‌نهایت فاسد است و فرسوده شده و در حال ازهم فروپاشی قرار دارد.
در ما‌‌های اخیر، با شروع روند انتقال مسوولیت‌ها از طرف نیروهای خارجی به نیروهای دولتی افغانستان، حملات طالبان به شهرها و مردم افغانستان شدت گرفته است. فکر می‌کنید با ادامه انتقال مسئولیت‌ها، آیا نیروهای افغانستان خواهند توانست جلوی افزایش حملات طالبان را بگیرند؟ 
در صورتی که مداخلات خصمانه ایران و پاکستان در افغانستان قطع شود و در صورتی که مدیریت خوبی در کامل انجام شود، ما افغان‌ها از آینده خود هراس نداریم. نکته مهم این است که جهان به سمت نظم نوین در حرکت است و مشکلات جامعه افغانستان ابعاد بین‌المللی دارد و در سطح بین‌الملی باید حل و فصل گردد. 
حل وفصل این مشکلات بالاتر از امکانات و ظرفیت‌های کشورهای همسایه ما چون ایران و پاکستان است که در این راستا افغان‌ها را کمک بکنند. ما امیدوار هستیم که در سطح سازمان ملل و شورای امنیت مشکل افغانستان حل شود. هرگاه نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا و ناتو، مرحله به مرحله از افغانستان خارج شوند و در کنار آن آگر مداخلات ایران و پاکستان قطع شود، ما هیچ مشکلی نخواهیم داشت. 
اگر مداخلات ایران و پاکستان در افغانستان قطع نشود، اتفاقات دهه نود یک‌بار دیگر تکرار خواهد شد. ایران باز هم یک‌تعداد از احزاب، سازمان‌ها و گروه‌ها را علیه نیروهای دیگری از لحاظ نظامی و پولی تامین ‌می‌کند، ایران یک تعداد از اقوام و مذاهب افغانستان را علیه اقوام و مذاهب دیگری تنویل ‌می‌کند و از هر سو در افغانستان خون جاری می‌شود و ایران تماشا می‌کند.
سردمداران تهران به‌جای آن‌که این پول‌ها را برای میلیون‌ها ایرانی بی‌کار در ایران مصرف کنند و برای ترقی ایران هزینه کنند، این پول را برای ویرانی و بر باد دادن افغانستان به مصرف می‌رسانند تا به زعم خودشان انقلاب خود را صادر بکنند.
حسین کرمانی

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

شیخ اصلاحات ایران به زانو درنیامد

مهدی کربی از چهره های نام آور « جنبش سبز» مخالف رژیم مطلقۀ ولایت فقیه در ایران، از آزمون دشوار وتلخ فشارهای روانی سرافراز به درآمد. اوایل هفته یک گروه از بازجویان حکومتی که دراعمال شکنجه های روانی به مقام خبرگی رسیده اند، مهدی کربی را دریک اتاق ترسناک حبس کرده بودند تا اراده و روحیۀ این پیر تسلیم ناپذیر را به زمین بزنند تا آخرالامر به اعترافات فرمایشی تلویزیون تن دردهد و به اصطلاح سران حکومت «توبه» کند. پس از نبرد روانی سنگین، بازجویان دست خالی بازگشته اند.
فرزند ارشد مهدی کروبی با شایعه خواندن اخبار و اطلاعات منتشره در سایت های حکومتی مبنی بر نوشتن توبه نامه از سوی آقای کروبی؛ به رسانه ها گفت: ” در این ملاقات من خبرهای منتشر شده در سایت های حکومتی مبنی بر نوشتن توبه نامه را به ایشان منتقل کردم و ایشان در پاسخ گفتند «من بر مواضع و عقاید فکری خود استوار ایستاده ام و ذره ای از مواضع خود کوتاه نخواهم آمد.»
حسین کروبی همچنین با ذکر نقل قول دیگری از آقای کروبی، افزود: ” حکومت و نیروهای اطلاعاتی طی مدت هفت ماه اخیر با روحیات من به خوبی آشنا شده اند و مواضع مرا می دانند و فهمیده اند که من چگونه فکر می کنم، لذا به خود اجازه نمی دهند که مرا راهنمایی و ارشاد کنند، چه برسد به این که بخواهند وارد چنین فازهایی در خصوص نوشتن توبه نامه و ندامت نامه با من بشوند.”


مدعیان نظام خدا، ازچین قرآن کریم وارد می کنند.

احمد حاجی شریف، معاون نظارت بر چاپ و نشر قرآن از سفارش چاپ قرآن به ناشران در چین انتقاد کرده و گفته قرآن هایی که در چین چاپ می شود، دارای غلط های چاپی، رسم الخطی و نگارشی است.

به نوشته سایت ابنا یا خبرگزاری اهل بیت، آقای حاجی شریف روز سه شنبه در تهران گفته است: «ما مسلمانان حتی عقیده داریم باید کسی که می خواهد به قرآن دست بزند، حتما وضو داشته باشد، چطور برخی ناشران حاضر می شوند کتاب قرآن را به چین بسپرند؟»
ناشران هدف ازین کار را «صرفه جویی در هزینه» وانمود کرده اند. این یکی ازنتایج درخشان «حذف یارانه» یا سوبسید های دولتی است. این یکی دیگراز نتایج شعارهای سران ایران است که به قول خودشان، می خواهند «مدیریت جهانی» را برعهده بگیرند.
واقعیت این است که بحران فراگیر، عمیق وغیرقابل کنترول، اعصاب جامعۀ ایران را خرد کرده واعتقاد عمومی نسبت به شعارهای کلی حکومت را از بین برده است.

منابع اهل بیت وابسته به رهبرایران می گویند: «ارزان بودن چاپ کتاب در چین باعث شده دیگر ناشران کشورهای مسلمان هم اقدام به چاپ در این کشور کنند که این مسئله مشکلاتی را ایجاد کرده است.»
وی گفته است: «در شرق و جنوب شرق (ایران) از جمله سيستان و بلوچستان و قسمت هايی از خراسان جنوبی، قرآن ها به شيوه شبه قاره (هند و پاکستان) هستند. در غرب و جنوب نيز قرآن ها از نوع عربی تبعيت می کنند که نحوه علامت گذاری و کتابت آنها با قرآن های ما اصولا تفاوت دارد، اما در مجموع همگی معتبرند. ولیناشران چینی از این جزییات خبر ندارند.»
ایران خود مرکزچاپ ونشردرسطح منطقه به شمارمی رود. ازبرکت انارشیزم قدرت درایران شیوع بحران مدیریت حالا مقدسات فکریمردم با فرهنگ آن کشور را فراگرفته است.