صدای سبز دموکراسی در ایران

اخبار و گزارش های ایران

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

چهار مدل براندازی و آينده ايران و سوريه


اشاره:
بحث تحولات نظامی وسیاسی درکشورهای مسلمان داغتر می شود. مسأله سرنگونی حکومت های زورگو و عدالت گریز، مضمون اصلی قیام های مردمی است که از سوی غرب وناتو حمایت می شوند. برای خوانندگان و روشنفکران درافغانستان، دنبال کردن تحولات ضروری است. من باورمندم که موج انقلاب ها به سوی افغانستان، ایران وآسیای میانه سرازیر می شوند. آینده حکومت درافغانستان با آینده حکومت های سوریه وایران، دریک مسیر قرار دارند.
توجه کنید به تحلیل زیر:
مأمون


مجید محمدی ( جامعه شناس)

منبع: رادیو فردا- فارسی





در سال‌های قرن بيست و يکم، چند حکومت ديکتاتوری دچار سقوط و فروپاشی شده‌ اند: نخست در افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳)، بعد گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراين (۲۰۰۴) و قرقيزستان (۲۰۰۵)، و بعد مصر و تونس و اکنون ليبی (۲۰۱۱). در اين سقوط‌ ها چهار مدل قابل ملاحظه است:
۱حمله‌ی يک يا چند کشور خارجی و اشغال برای براندازی رژيم سياسی (بعث عراق و طالبان افغانستان)،
۲پشتيبانی نظامی و ديپلماتيک خارجی از بخشی از مردم برای سقوط رژيم بدون اشغال (رژيم کودتايی و ظاهرا انقلابی ليبی)،
۳فشار ديپلماتيک خارجی بر سران حکومت جهت ترک قدرت پيش از فروپاشی ارتش و ديوانسالاری دولتی در کنار حرکت استوار معترضان (ديکتاتورهای مصر و تونس)، و
۴جنبش‌های مردمی بدون فشار ديپلماتيک يا کمک تدارکاتی و نظامی دولت‌های خارجی که به انقلاب‌های رنگی معروف شده‌اند (حکومت‌های اقتدارگرا در گرجستان، قرقيزستان، و اوکراين)
وقوع اين انگاره‌ها به کدام بسترهای سياسی و اقتصادی وابسته است؟ هر کدام از اين انگاره ها تا چه حد امکان تکرار در ديگر کشورهای منطقه را دارند؟ جنبش موجود در سوريه و جنبش‌های احتمالی در ايران در کدام يک از اين مقولات جای می گيرند؟
ارزيابی انگاره‌ها
مدل اول بسيار پر هزينه بوده و در کوتاه مدت نيز موفقيت آن در برقراری ثبات و امنيت و دولت سازی اندک بوده است. با درسی که کشورهای غربی از اين نحوه براندازی حکومت‌ها گرفته‌اند اين مدل تنها در شرايطی مثل وقوع حملات ۱۱ سپتامبر قابل تکرار است. کشورهايی که دارای موشک‌های دوربرد با دقت بسيار زياد و هواپيماهای بدون سرنشين جنگی هستند می توانند به دول يا گروه های متخاصم بدون هزينه‌های زياد مالی و انسانی حمله کنند. تنها کشورگشايانی مثل بوش و چينی با انگيزه‌های مذهبی و اقتصادی نامشروع (در حمله به عراق) می توانند دست به چنين اقداماتی در آينده بزنند.
مدل دوم در جوامعی به کار می آيد که ارتش بيش از مردم و دولت- ملت به شخص حاکم وفادار است و حاضر به حاشيه نشينی در رقابت‌های سياسی نيست. در اين رژيم‌ها، حاکمان بدون خونريزی انبوه مردم کنار نمی روند. از همين جهت است که مردم سوريه بدون حمايت نظامی کشورهای ديگر تاکنون نتواسته ‌اند رژيم بشار اسد را سرنگون سازند.
مدل سوم در کشورهايی قابل رخ دادن است که سازمان ارتش به دليل عدم درگير شدن در زد و بندهای اقتصادی می تواند در منازعات سياسی کنار بايستد و طرف هيچ فرد يا گروه سياسی خاصی را نگيرد. ارتش ليبی يا سوريه به اين درجه از تخصصی شدن و عقلانيت نرسيده‌اند و به همين خاطر شاهد جنگ نظاميان عليه مردم خود در اين دو کشور بوده‌ايم. اما در مصر و تونس ارتش از دخالت مستقيم در سرکوب‌ها سر باز زد و ديکتاتورها مجبور به کناره گيری شدند.


مدل چهارم مدل انقلاب‌های رنگی است (لاله در قرقيزستان، نارنجی در اوکراين و گل رز در گرجستان). در اين مدل معترضان به حکومت از فرصت انتخابات استفاده کرده و با گردهمايی در فضاهای عمومی و اعتصاب حکومت را مجبور به عقب نشينی و استعفا می کنند. اين مدل بسيار کم هزينه بوده و عمدتا در کشورهای قبلا وابسته به بلوک شرق رخ داده است. در اين کشورها نيز ارتش مداخله نکرده و رقابت سياسی را به حوزه‌ی عمومی واگذارده است. اما تفاوت کشورهای آسيای مرکزی و خاورميانه، نگاه متمرکز تر مردم آسيای ميانه به اروپای غربی، فقدان جريان اسلامگرايی قوی در آن کشورها و عدم سابقه‌ی ارتش در جنگ‌های بزرگ ( و لذا فقدان ادعای رهبری سياسی) است. همچنين رهبران سياسی در اين کشورها عمدتا بازمانده‌ی دوران اتحاد جماهير شوروی بودند در حالی که بسياری از ديکتاتورهای کشورهای خاورميانه به دوران استقلال اين کشورها نسب می برند.
آينده‌ سوريه
مخالفان سوری در ايجاد نوعی بديل حکومت جهت مذاکره با کشورهای غربی گام‌های اوليه را برداشته‌اند (در گردهمايی استانبول) اما حتی حمله‌ی ارتش با تانک و توپ به لاذقيه، دير الزور، درعا و حماه و ديگر نقاط شهری و  روستايی موجب نشد که معترضان پادگان‌ها را اشغال کرده و انگاره‌ی ليبی را سر مشق خود قرار دهند.
جامعه‌ی سوريه سالهاست ساخت قبيلگی را پشت سر گذاشته است و شهرهای سوريه را نمی توان بر اساس اين ساخت مقوله بندی سياسی کرد. البته پشتيبانی مالی و تدارکاتی جمهوری اسلامی ايران از سوريه نقشی کليدی در سرکوب‌ها بازی می کند که در ليبی چنين پشتيبانی‌ای وجود نداشت. از همين جهت تکرار انگاره‌ی ليبی در اين کشور بعيد به نظر می رسد.
دولت موجود سوريه در صورت گذار از بحران جاری در اين کشور انتخابات نسبتا آزاد و رقابتی برگزار نخواهد کرد تا دچار عواقب نامنتظر آن شود. از اين حيث انقلاب رنگی در اين کشور در آينده‌ی نزديک بسيار نامحتمل است.
مردم سوريه ظاهرا از انگاره‌ی تونس و مصر (تظاهرات مسالمت آميز متداوم تا وادار کردن رهبر کشور به استعفا) سرمشق می گيرند اما اين مدل با توجه به درگير شدن سران ارتش سوريه در فساد مالی حاکمان و ورود به ميدان سرکوب قابل تکرار به نظر نمی آيد. دولت اوباما نيز در موقعيتی نيست که به سوريه حمله کند و اصولا نه مشی سياسی اوباما و نه افکار عمومی امريکا اقتضای چنين امری را دارد. به همين دلايل است که بسياری از تحليلگران امکان سقوط بشار اسد را اندک می بينند.
 
آينده‌ ايران
ساخت قبيلگی در زندگی شهری ايران تقريبا انرژی خود را از دست داده است، گرچه بازمانده‌های آن در قلمرو سياسی کشور به چشم می خورد. اقوام ايرانی نيز در سه دهه جمهوری اسلامی ضعيف تر شده و امکان حرکت سياسی و نظامی مستقل عليه حکومت مرکزی را ندارند. از همين جهت تکرار مدل ليبی در ايران منتفی است. مدل عراق و افغانستان نيز با توجه به همان نکاتی که در مورد سوريه گفته شد در ايران تکرار نخواهد شد.

مدل انقلاب رنگی در ايران ديگر به زودی قابل تکرار نيست. هم حکومت چشم‌هايش برای رخدادهای پيش و پس از يک انتخابات باز شده و هم بسياری از معترضان ديگر حاضر نيستند هيزم تنور يک انتخابات ديگر واقع شوند. جنبش سبز، انقلاب رنگی به انجام نارسيده‌ی ايرانيان بود و بار ديگر از همين مدل استفاده نخواهد شد
اما مدل مصر و تونس در ايران امکان بيشتری برای بروز دارد. ارتش در ايران در حوزه‌ی سياست داخلی دخالتی ندارد و بدنه‌ی سپاه نيز در برابر صدها هزار نفر از مردم نخواهد ايستاد، گرچه سازمان سپاه و فرماندهان آن در فساد غوطه ورند و مجبورند با سرکوب از حکومت پاسداری کنند. گرچه جمهوری اسلامی با کشورهای غربی رابطه‌ی حسنه‌ای ندارد و نمی توان فشار ديپلماتيک بر آن وارد کرد اما تحريم‌های موجود و قابل افزايش، دست جامعه‌ی جهانی را برای وارد کردن فشار بر حکومت در شرايط قيام عمومی باز خواهد گذارد.
جنبش‌های سياسی در مصر و تونس چندان سازمان يافته تر از جنبش اعتراضی در ايران نبوده است. تنها تفاوت، تجربه‌ی نزديک تاريخی جنگ و انقلاب در ايران (و پرهيز مردم ايران از دست يازيدن به خشونت در برابر نيروهای ويژه) و درآمدهای سرشار نفتی است که ايران را متمايز از تونس و مصر می سازد. در صورت پايين آمدن قيمت نفت و اجتماع چند روزه‌ی دهها هزار نفر از مردم تهران در يکی از ميادين، نفس‌های حکومت اسلامگرايان به شماره خواهد افتاد.
اين گردهمايی نياز چندانی به سازمان و تشکيلات آهنين ندارد و تنها موقعيت شناسی فعالان سياسی است که آن را ممکن می سازد (به همين دليل است که آب بازی چند جوان حکومت را به عکس العمل‌های شديد وادار می کند). نه فساد اقتصادی حاکمان جمهوری اسلامی از حاکمان مصر در دوران مبارک کمتر است و نه مردم ايران از مشکلات مردم مصر (تورم و بيکاری و فقر) در آن دوره مبرا هستند.
در شرايطی که علی خامنه‌ای با جمعی اندک از نيروهای سياسی و فرماندهان نظامی‌اش تنها مانده و حاکمان در فساد مالی و اخلاقی غوطه ورند و نسل جوان هر روزه تازيانه‌های اسلامگرايی را بر گرده‌ی خود احساس می کند يک جرقه می تواند توازن قدرت را به نفع مخالفان تغيير دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر