صدای سبز دموکراسی در ایران

اخبار و گزارش های ایران

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

سقوط قذافی: کابوس برای جمهوری اسلامی

حسین علیزاده- دپلومات سابق ایران

روابط جمهوری اسلامی و لیبی: تنفر در عین نیاز
آغاز جنگ نابرابر صدام علیه ایران (سنبله – شهریور 59)، جمهوری اسلامی  را در شرایطی قرار داد که برای خرید جنگ افزارهای نظامی که مورد تحریم غرب قرار گفته بود، متوسل به دیگر کشورها شود. ایستادن لیبی در کنار ایران، دو امتیاز بزرگ برای تهران به همراه داشت: تامین جنگ افزارهای نظامی و شکاف در جهان عرب برای حمایت یکپارچه از صدام که مایل بود جنگ خود را ، جنگ عرب علیه عجم جا زده تا خود را سردار قادسیه و فاتح دوباره ایران قلمداد کند.
اما نیاز دو کشور یک طرفه نبود. قذافی که خود را "رهبر انقلاب جهانی اسلام"خطاب می کرد، گمان بر این داشت که با بهره برده از نیاز جمهوری اسلامی به او، می تواند جمهوری اسلامی را برای انقلاب جهانی اسلام پشت سر خود داشته باشد. خیال خام قذافی، در اندک زمانی و پس از رفع نیاز جمهوری اسلامی به او  برای جنگ، نقش بر آب شد هنگامی که دید آیت الله خمینی و سپس جانشین او نیز همین سودا را در سر می پرورانند.
انقلاب اسلامی نیز رهبران خود را "ولی امر مسلمین جهان" قلمداد می کرد. معنای این سخن این است که قذافی باید در پشت سر ولی امر مسلمین جهان قرار گیرد. این تعارض آشکار تا بدانجا بود که حتی در اوج رابطه دو کشور، معمر قذافی هرگز حاضر به دیدار از جمهوری اسلامی طی سی و دو سال گذشته نشد. طی همین مدت نیز از طرف جمهوری اسلامی تنها یک سفر یک روزه توسط رییس جمهور وقت ایران (خامنه ای) در شهریور- سنبه 63 صورت گرفت که برای همیشه بی پاسخ ماند.معروف است که قذافی در پی اصرار های مکرر جمهوری اسلامی برای سفر به ایران، شرط خود را حضور آیت الله خمینی  رهبر جمهوری اسلامی در پای پلکان هواپیما اعلام داشته بود.
سردی مناسبات دو کشور تا آنجا بود که گروه دوستی پارلمانی ایران و لیبی، در هشت دوره مجلس شورای اسلامی یا هرگز تشکیل نشد یا هرگز فعال نبود. به رغم اجازه فعالیت دفتر فرهنگی لیبی در تهران و پخش "کتاب سبز" قذافی در تهران، لیبی هرگز اجازه فعالیت آزاد دفتر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را در خاک خود نداد. اسلام ناب محمدی با تفسیر آیت الله خمینی از آن با اسلام قذافی با تفسیر مارکسیستی و گرایش پان عربیسمی هرگز با  یکدیگر سازگار نمی توانستند باشند.
محکومیت دایم ایران توسط لیبی تحت عنوان توهم اشغال جزایر سه گانه، دیگر موضوعی بود که فاصله ها را بین دو کشور بیش از پیش می کرد تا سببی باشد برای بازگشایی پرونده ربایش امام موسی صدر به عنوان اهرم فشاری بر قذافی.
فاصله گرفتن دو کشور تا بدانجا پیش رفت که در اوج لابی گری جمهوری اسلامی برای ارجاع نشدن پرونده اتمی اش به شورای امنیت، رأی ممتنع لیبی به قطعنامه 15 بهمن- جدی  84 نشان دوستی با تهران نبود. اما این اوج فاصله گرفتن طرابلس از تهران نبود. رأی مثبت لیبی به عنوان عضو غیر دائم شورای امنیت به قطعنامه 1803 شورای امنیت علیه پرونده هسته ای ایران، فاصله  دو کشور را از همیشه بیشتر کرد.
در چنین شرایطی آغاز شورش ها علیه معمر قذافی و سرکوب شورشیان با جنگنده بمب افکن های او از یک سو و توهم جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه "بهار عربی" الهام گرفته از انقلاب اسلامی ایران است از سوی دیگر، موجب شد که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی علیه قذافی به کار افتد.
اما  خوشحالی جمهوری اسلامی که در توهم صدور انقلاب خود به جهان عرب به سر می برد، دیری نپایید چرا که با صدور دو قطعنامه  1970 و 1973 شورای امنیت بر اساس فصل 7 منشور ملل متحد در دفاع از "حق صیانت حقوق شهروندی"  مردم معترض لیبیایی که مورد هجوم جنگنده بمب افکن های قذافی قرار گرفته بودند، موجب شد با ورود ناتو به صحنه معادلات داخلی لیبی، کابوس جمهوری اسلامی آغاز شود.
اینک جمهوری اسلامی و رهبر آن در برابر این پرسش قرار گرفته اند که اگر بهار عربی الهام گرفته از انقلاب اسلامی است(که مشخصه آن ضدیت با غرب و نظام سلطه می باشد) چگونه است که نظام سلطه خود در حمایت از جنبش مردمی لیبی در آمده است؟ چگونه است که مردم لیبی و دولت انتقالی هیچ مخالفتی علیه غرب نداشته و با روی باز از کمک نظامی ناتو استقبال کرده اند؟
نتیجه گیری:
1-    به یاد داریم که در اوج تنفر جمهوری اسلامی از صدام حسین وقتی که کلیه رسانه های جهان سقوط صدام را با پخش مستقیم اخبار به سمع و نظر جهانیان می رساندند، جمهوری اسلامی خبر سقوط دشمن دیرینه خود را هرگز پوشش مستقیم و زنده نداد. علت این واقعه ترس فراگیر جمهوری اسلامی از حمله امریکا به ایران بود.
اینک نیز شاهدیم که خبر سقوط قذافی نه با سرور و شادمانی و نه با پوشش مستقیم و زنده به اطلاع عموم توسط رسانه های داخلی ایران نمی رسد. دلیل این رفتار، کنترل هیجان ناشی از سقوط یک دیکتاتور است که می تواند در داخل ایران نیز تاثیرگذارد. جمهوری اسلامی نمی خواهد با حضور گستره مردم در خیابان ها دست به سرکوب کور آنان بزند که نتیجه اش می تواند دخالت نیروهای خارجی باشد. همچنان که جمهوری اسلامی نمی خواهد سرنوشت قذافی را برای بشار اسد ببیند که پل ارتباطی جمهوری اسلامی با حزب الله است. بنابر این نه تنها جمهوری اسلامی دریافته است که بهار عربی متاثر از انقلاب 57 نیست بلکه می تواند موجبات سقوط بشار اسد و سپس سقوط جمهوری اسلامی را فراهم آورد یعنی همان دومینوی سقوط.
2-    جمهوری اسلامی، به درستی واقف است که بشار اسد نفر بعدی در دومینوی سقوط رهبران خودکامه خاورمیانه می باشد. این در حالی است که سوریه بر خلاف قذافی، مبارک و بن علی،  متحد استراتژیک جمهوری است. سرمایه گذاری های کلان جمهوری اسلامی در سوریه بر کسی پوشیده نیست. حضور پر رنگ سپاه پاسداران در سوریه تا آنجاست که حفاظت امنیت ساختمان سفارت ایران در دمشق در دست سپاه پاسداران قرار دارد. سوریه عقبه لجستیکی کمک رسانی جمهوری اسلامی به حزب الله لبنان است. بدون سوریه حزب الله توان هرگونه تحرک را از دست خواهد داد. به بیان دیگر سقوط بشار اسد، قطع بازوی عملیاتی جمهوری اسلامی (حزب الله) در لبنان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر